![](http://negarineh.ir/uploads/image/Stephen%20King.jpg)
زندگینامهی استفن کینگ Stephen King
نویسندهی کتاب تلفن همراه Cell
سلطان وحشت، استفن اکینگ
در سال 1947 در پورتلند ایالت مین آمریکا متولد شد. او دومین پسر خانواده بود.
هنگامی که پدر و مادرش از هم جدا شدند هنوز یک کودک خردسال بود .او به همراه برادر بزگترش دیوید و مادرش به فورت وین ایالت ایندیانا رفتند و چند سالی را در آنجا گذراندند. وقتی استفن 11 ساله بود مادرش او را به دورهام, ایالت مین نزد پدربزرگ و مادربزرگ استفن برد. ولی آنها برای نگهداری از استفن خیلی پیر و سالخورده بودند، دیگر اعضای فامیل نیز در صورتی نگهداری او را میپذیرفتند که از نظر مالی تامین شوند. پس از اینکه پدربزرگ و مادربزرگ استفن او را به مادرش برگرداندند خانم کینگ در آشپزخانهای مشغول به کار شد. محلهای که روح و روان آدم را به مبارزه میطلبید.
استفن به مدرسهی زبان رفت. سال 1966 دورهی دبیرستان را در لیسبون به پایان رساند. در همان ایالت مین در دانشگاه ادامهی تحصیل داد. در دومین سال دانشجویی نوشتن ستونی از روزنامهی هفتگی دانشگاه را بر عهده گرفت. همچنین در علوم سیاسی نیز دانشجویی فعال بود و یکی از مخالفان جنگ ویتنام در آن زمان بود. در سال 1970 با درجهی خوب در زبان انگلیسی و شایستهی تدریس زبان در دورهی دبیرستان از دانشگاه فارغالتحصیل شد.
استفان و تابیتا اسپروک در ژانویهی سال 1971 با یکدیگر ازدواج کردند. او با تابیتا در کتابخانهی دانشگاه آشنا شده بود. جایی که آن دو بر روی پایاننامهی دانشجویی خود کار می کردند و این گونه کمکم به یکدیگر علاقهمند شده بودند.
زندگی و درآمد آنها از کار و فروش مجله تامین میشد. او نخستین داستان قابل فروش خود را در سال 1967 نوشت. داستانی پر از رمز و رازهای تکان دهنده. او سالهای نخست ازدواج خود، فقط بر روی داستانهای خویش کار میکرد تا آنها را به مجله بفروشد.
استفن به مدرسهی زبان رفت. سال 1966 دورهی دبیرستان را در لیسبون به پایان رساند. در همان ایالت مین در دانشگاه ادامهی تحصیل داد. در دومین سال دانشجویی نوشتن ستونی از روزنامهی هفتگی دانشگاه را بر عهده گرفت. همچنین در علوم سیاسی نیز دانشجویی فعال بود و یکی از مخالفان جنگ ویتنام در آن زمان بود. در سال 1970 با درجهی خوب در زبان انگلیسی و شایستهی تدریس زبان در دورهی دبیرستان از دانشگاه فارغالتحصیل شد.
استفان و تابیتا اسپروک در ژانویهی سال 1971 با یکدیگر ازدواج کردند. او با تابیتا در کتابخانهی دانشگاه آشنا شده بود. جایی که آن دو بر روی پایاننامهی دانشجویی خود کار می کردند و این گونه کمکم به یکدیگر علاقهمند شده بودند.
زندگی و درآمد آنها از کار و فروش مجله تامین میشد. او نخستین داستان قابل فروش خود را در سال 1967 نوشت. داستانی پر از رمز و رازهای تکان دهنده. او سالهای نخست ازدواج خود، فقط بر روی داستانهای خویش کار میکرد تا آنها را به مجله بفروشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر